گویا انتظار برخی از مردم این است که طلبهها صبح تا شب مشغول کار دستی و فنی شوند و در کنارش طلبگیشان را هم ادامه دهند.
به گزارش ایران اندیش؛ «ببین چه جوری واستون کار جور میکنن» این واکنش یکی از نزدیکانم بود، وقتی خبر استخدام طلاب در شعب بانکهای گوناگون منتشر شد. خبری که با انتشارش، موجی بزرگ در فضای مجازی پدید آورد. اگر چه با تکذیبش این موج اندکی فروکش کرده است، اما بهانه خوبی است برای پرداختن به اشتغال و معیشت طلاب؛ بلکه گرهای بگشاید و شبههای بزداید:
یک: اصل حضور طلبهها در مناصب مختلف اشکالی ندارد. مهم، تخصص است. اگر تخصص داشته باشند دلیلی ندارد منع شوند و اگر ندارند باید به خاطر «عدم تخصص» محروم شوند نه طلبگی. آیا معقول است کسی که سه مقطع کارشناسی، ارشد و دکتری را در روانشناسی گذرانده است به جرم خواندن دروس حوزوی مجوز طبابت و مشاوره نگیرد و نظیر او در دانشگاه با خواندن همین سه مقطع و بدون خواندن دروس حوزوی، مجوز مشاوره بگیرد؟ چرا کسی که اقتصاد، علوم سیاسی یا ادبیات فارسی را تخصصی در دانشگاه و دیگر مراکز مربوط دنبال کرده است حق اظهار نظر نداشته باشد و رفیق دانشگاهیاش با همینها و بدون فضل حوزوی، دائما نظریه بدهد؟ مگر این که بگوییم خواندن دروس حوزوی مانع از فهم علوم دانشگاهی میشود!
دو: طلاب حوزه در برخی دروس و علوم از نظایر دانشگاهی خود موفقترند. مثلا در ادبیات عرب، طلبهای که در طول سه سال کتابهایی، چون صمدیه، سیوطی، ابن عقیل و مغنی خوانده است از کسی که کارشناسی یا ارشد عربی دارد چیزی کم ندارد. (حداقل در زمینه تدریس عربی) وضعیت دروس قرآن و دینی هم همین طور است. ممکن است بگویید “فن تدریس غیر از محتوادانی است”، صحیح، اما در تدریس هم اغلب طلاب به خاطر پایبندی به سنت ارزشمند مباحثه، توانمند و در تقریر و تفهیم مطالب موفقند؛ بنابراین اعتراض به استخدام طلاب در این دروس یا ریشه در ندانستن دارد و یا سیاسیکاری.
حضور روحانیون در بانک ها قطعی شد؟ چند روحانی در بانک مشغول به کار می شوند؟
سه: دولت باید طلبهها را فقط در زمینههای تخصصی خودشان به کار گیرد. دلیلی ندارد که طلبه را با سطح دو فقه و اصول، به تدریس تاریخ، علوم اجتماعی و جغرافی بگمارند. مگر این که تخصص داشته باشد که در این صورت اشتغالش به خاطر تخصص است نه طلبگی. از طرفی حضور روحانیان در اموری که هیچ ارتباطی به حوزه کاریشان ندارد موجب اعتراض و حساسیت مردم شده که اعتراضی بهجاست. مثلا چرا باید یک روحانی در افتتاح تصفیهخانه حضور پیدا کند و یا طلبهای درباره تعمیر لولههای پالایشگاه سخن بگوید؟ اشتغال طلاب در مناصب غیر تخصصی موجب میشود مشروعیت بهکارگیریشان در حوزه تخصصشان هم با سوال و چالش مواجه شود.
چهار: کمتر طلبهای است که از دوست یا دشمن، انگ مفتخوری نخورده باشد. گویا انتظار برخی از مردم این است که طلبهها صبح تا شب مشغول کار دستی و فنی شوند و در کنارش طلبگیشان را هم ادامه دهند. آنان تدریس، نگارش، تحقیق و تحصیل را کار نمیدانند و معتقدند کار حتما باید طوری باشد که قطرات عرق روی پیشانی نمایان شود! صرف نظر از این که با این منطق، استادان دانشگاه، روزنامهنگاران، مشاوران، پزشکان و برنامهنویسان همه مشمول همان صفت میشوند، آیا طلبهای که صبح تا ظهر دنبال شترمرغهایش میدود و ظهر تا غروب برای یک لقمه نان با بساط حجامت در پی درمان سنتی است، میتواند پس از نماز مغرب، نیازهای فکری و پرسشهای مراجعانش را پاسخ گوید؟ هرگز. وقتی هم نتواند جواب دهد، همین مراجعان او را به بیسوادی متهم میکنند. از قضا سرکنگبین صفرا فزود!
دروغ بزرگ استخدام روحانیون در بانک ها ! وقتی جای 36 با 20 هزار عوض می شود.
پنج: ممکن است عدهای بگویند “چگونه اصحاب پیامبر و امامان، هم کار میکردند و هم سر درس این بزرگواران حاضر میشدند؟ طلاب هم همین کار را کنند” این پیشنهاد شدنی نیست، زیرا حجم و عمق نیازهای فکری جامعه با دوره پیامبر و اهل بیت قابل سنجش نیست. ساعتی نمیگذرد مگر آن که پرسشی جدید در شاخههای گوناگون علوم انسانی و اسلامی تولید میشود. از تفسیر، فقه، اصول و فلسفه بگیرید تا تاریخ، جامعهشناسی، روانشناسی و علوم سیاسی. پاسخ به این پرسشها کار تخصصی، متمرکز و گسترده میطلبد. نمیتوان از طلبه انتظار داشت هم متخصص تاریخ باشد و هم مرغداریاش را شخصا اداره کند. هم در تفسیر قرآن خبره باشد و هم آچار به دست، لولهکشی منازل مردم را انجام دهد. تمرکز، شرط لازم موفقیت است. از طرفی کار هم فقط کار دستی و فنی نیست. اهل فرهنگ بهتر است کار متناسب با فرهنگ انجام دهند تا کمتر از حوزه تخصصیشان فاصله بگیرند. همانطور که اگر یک معلم فقط معلم باشد و روی کار خود متمرکز، موفقتر است تا معلمی که هم تدریس میکند، هم مسافرکشی و هم خرید و فروش سهام. هر چند گاهی فشار زندگی، معلمان زحمتکش را هم به درد طلاب گرفتار میکند.
شش: اگر چه بهتر است طلاب از کارهای غیر فرهنگی و بیربط بپرهیزند، اما چه میشود کرد وقتی سرعت زندگی و رشد توقعات و افزایش هزینهها با سرعت به ثمر نشستن تلاش آنان و بهرهمندی بهترشان از زندگی علمی سازگار نیست. تا ازدواج میکنند درگیر اجاره مسکن و هزینه مراسم و سفر و سرویس و لباس و خورد و خوراک و قبض میشوند و تا میآیند طعم پدری را تجربه کنند پوشک و شیر خشک و دارو و سیسمونی بر سرشان آوار میشود که حتی اگر از ترکیه هم تهیه نکنند باز گران است! تا میآیند نفسی چاق کنند بچه، مدرسه میرود و شهریه و نوشتافزار و کیف و کفش. از این رو گاه راننده تاکسی اینترنتی میشوند و گاه برنج مزرعه پدری را میفروشند تا چرخ معاش خانواده بچرخد؛ خانوادهای که از برخی، اتهام نشستن بر شیر نفت را میشنود و گاه در خانه دو ماه یک بار لب به گوشت نمیزند، مبادا تناسب شهریه و هزینه به هم بخورد.
هفت: منکر خدمات حوزویان در طول این چهل و سه سال نیستیم که انصافا طلاب جهادی در سیل و زلزله و کرونا خوش درخشیدند، ولی مشکلات را هم نمیتوان انکار کرد. اگر حوزه علمیه کاملا موفق و در پاسخ به نیاز مردم توانا بود این همه مشکل فرهنگی و عقیدتی وجود نداشت. حوزه نتوانسته خود را مطابق با نیازهای روز ساماندهی کند و به تشنهکامان، حقیقت تشیع را جرعهجرعه بنوشاند و حتی معیشت نیروهای خود را سازماندهی کند که این خود یکی از ریشههای کمتوفیقی در تبلیغ است. این نوشته نیز در پی سفیدنمایی وضع حوزه و حوزویان نبود. غرض، نقد کملطفی برخی عوام بود نه توجیه کمکاری خواص.
نویسنده: علی بهاری (دانشآموخته خارج حوزه علمیه و کارشناس ارشد فلسفه دین)
منبع :وقایع روز