طبق تصاویر و خبرهای منتشره، یک طلبه بسیجی به نام آرمان علی وردی در جریان ناآرامی های اخیر توسط عده ای که هم اکنون دستگیر شده اند، شکنجه و سپس در همان حال رها شده است تا جان خود را از دست بدهد. در فیلم کوتاهی که از آخرین ساعات عمر او در فضای مجازی منتشر شده، آثار ضرب و شتم بر بدن خونین او کاملاً مشخص است. پیکر او دیروز با عنوان شهید مدافع امنیت در تهران تشییع شد.
4 نکته درباره روزهای غمبار ایران امروز: از مهسا امینی تا آرمان علی وردی
در این باره چند نکته را باید متذکر شد:
1 – ابتدا باید بر سبیل انسانیت به خانواده او تسلیت گفت؛ هر چند داغ جوان، دردی نیست که با تسلیت و تعزیت، به آرامش بدل شود؛ نیز جا دارد به خانواده های قربانیان دیگر وقایع 45 روز اخیر نیز فارغ از این که دارای چه گرایش هایی بوده اند تسلیت گفته شود. همه آنها انسان های دارای حق حیات بوده اند و اینک جان شیرین خود را از دست داده اند؛ از مهسا امینی گرفته تا آرمان علی وردی و بقیه و بقیه و بقیه که ای کاش هنوز زنده بودند و نیازی به تسلیت و همدردی نبود!
2 – ” سلب حق حیات “، حتی در نگاه کسانی که به مجازات اعدام باور دارند، صرفاً در اختیار دادگاه صالح و منحصراً در چارچوب قانون میسر است. هیچ کدام از کسانی که در وقایع غمبار یک و نیم ماه گذشته جان خود را از دست داده اند، در هیچ دادگاهی محکوم به مرگ نشده بودند. تمسک به دفاع مشروع نیز در این باب مقبول نیست چرا که دفاع مشروع، فقط در جایی است که جان انسان در خطر است و صرفاً در حد رفع خطر و دفاع از خود می توان، به کسی که خطری غیرقانونی را متوجه انسان کرده، آسیب زد و از مهلکه گریخت؛ به عنوان مثال در دانشکده های حقوق می گویند اگر می توان با پاشیدن خاک بر چشم مهاجم فرار کرد دیگر نمی توان به بهانه دفاع مشروع به وی شلیک کرد.
از این رو، هر که در وقایع اخیر از دیگری سلب حیات کرده، مرتکب جنایت شده است و هیچ انسان شرافتمندی نمی تواند در محکومیت جنایت ذره ای تردید کند. امید که روزی همه کسانی که در این هفته های دردناک، دست شان به خون هموطنان شان آلوده شده است، در محکمه ای عادلانه محاکمه و مجازات شوند، بی هیچ تبعیض و پرده پوشی و تعارفی.
3 – صحنه دردناک شکنجه آرمان علی وردی، صحنه های کتک زدن ماموران پلیس در خیابان ها و نیز متقابلاً ضرب و شتم ها و شلیک هایی که علیه معترضین صورت می گیرد، حتماً برای دشمنان ایران که در لندن و ریاض و تل آویو و آمریکا نشسته اند جذاب است و سوژه های پربیننده ای برای ایران اینترنشنال و بی بی سی و رادیو فردای آنها تامین می کند ولی برای هر ایرانی که دل در گرو مهر میهن دارد، فارغ از این که چه کسی می زند و چه کسی خورد، به معنای واقعی کلمه دردناک است و تو گویی ضربه هایی که آنان بر یکدیگر می زنند، تیغ هایی است که بر دل انسان های وطن دوست کشیده می شود.
بسیار نگران کننده و غم انگیز است که ملت ایران بعد از هزاران سال همزیستی همراه با مهر و مدارا اینک این گونه درگیر یک نزاع پرهزینه و دشمن شاد کن شده است.
دلهره آور است که می بینیم در میان ملتی که حتی برای بیگانه ها نیز بد نمی خواهد، شاهد آن هستیم که گروهی برای هموطنان دیگرشان، مرگ می خواهند و از این که این طرفی ها، آن طرفی ها را لت و پار کنند و حتی بکشند، خوشحال می شوند.
غمبار است که برای یکی، فقط دخترِ خردسالِ ” یک زنِ معترضِ کشته شده ” که بر مزار مادر می گرید، مهم است و دیگری فقط از پسر بچه معصومی به نام آرتین که اعضای خانواده اش را در حمله تروریستی به شاهچراغ از دست داده می گوید و هر دو فراموش می کنند که همه کودکانی که در این ایام یتیم شده اند، کودک و معصوم و مظلوم هستند و باید برای همه شان بزرگی کرد و مراقب شان بود و در عین حال، نگذاشت کودکان بیشتری یتیم شوند.
قاعدتاً باید هنوز آنقدر انسانیت و عطوفت داشته باشیم که موضوعات انسانی را سیاسی نکنیم.
4 نکته درباره روزهای غمبار ایران امروز: از مهسا امینی تا آرمان علی وردی
ادامه گسست کنونی در جامعه امروز ایران، می تواند به جنگ داخلی و برادر کشی و حمام خون منتهی شود. خاصه آن که دشمنان بیرونی مانند عربستان سعودی، که مهم تر از دشمنی با جمهوری اسلامی، دشمن واقعی و دیرینه ایران هستند، مترصد فرصت اند که ایران را ویران کنند و بر خون های ایرانیان، رقص شمشیر کنند.
4 – وقتی به جای گفت و گو و به رسمیت شناختن سلائق مختلف در یک کشور 85 میلیون نفری، هر که قدرت بیشتری دارد، می کوشد حرف خود را به کرسی بنشاند و دیگران را به حاشیه براند (و در این فقره فرقی هم بین اصولگرا و اصلاح طلب نیست)، هنگامی که اعتراضات به حق شنیده نمی شود تا اغتشاش نیز بدان افزون شود، در شرایطی که دشمنان بیرونی هم نقش آفرینی های خود را دارند و در حالی که با شاهکارهای مسوولان در محدود کردن رسانه های داخلی، مرجعیت رسانه ای به خارج منتقل شده است، تشدید تنش و بر زمین ریختن خون ایرانیان توسط ایرانیان در داخل ایران، هر چند بسیار تاسف انگیز و رنج آور ولی قابل پیش بینی بود و هست و باید “به قید فوریت” چاره ای برای آن تمهید شود.
نزاع اخیر سه ضلع دارد: «حکومت»، «معترضان» و «بیگانگان و عوامل داخلی شان» .
از بیگانگان و عوامل داخلی آنها که انتظاری برای دوستی و مروت نیست ؛ آنها تا ایران را به تجزیه و جنگ داخلی نکشانند، آرام و قرار نخواهند داشت مگر آن که ملت ایران، آنان را سرجایشان بنشاند.
معترضان نیز، از یک سو سازمان و رهبری و سخنگوی واحد ندارند که قابل مذاکره به معنای متعارف باشند و از سوی دیگر، مطالباتی دارند که بخش عمده آن، به حق است. ضمن آن که بسیار خشمگین اند و برخی رفتارهای تند نیز بر خشم شان افزوده است.
می ماند “حکومت” که مسوول تدبیر امور است. در این شرایط اگر بخواهیم تعیین کنیم که اولین حرکت باید از کدام سمت باید برداشته شود، قاعدتاً باید بگوییم این حکومت است که برای اعتمادسازی در میان معترضان، باید گام اول را بردارد و زمینه را برای آرام سازی محیط سیاسی کشور فراهم سازد: اعلام این که اعتراضات به رسمیت شناخته می شود و تماماً ریشه در توطئه های خارجی ندارد، متوقف سازی فرایند تحقیر معترضان، آزادی همه بازداشتی های حوادث اخیر (به جز آنان که مرتکب قتل و جنایت شده اند)، دادن قول رسیدگی به پرونده همه کسانی که در این هفته ها کشته شده اند و مجازات سریع عوامل آنها، اعلام همراهی بیشتر با عرف جامعه ایرانی در زمینه های اجتماعی، عزل برخی مسوولان، بهسازی محیط رسانه ای با تضمین آزادی رسانه ها و نهایتاً استفاده از ظرفیت های قانون اساسی جمهوری اسلامی برای برخی اصلاحات جدی در رویکرد و روش اداره کشور ، کارهایی هستند که قطعاً و یقیناً نقش آب روی آتش را دارند: معترضان راضی، بیگانگان ناامید و نظام تقویت می شود؛ چه چیزی بهتر از این؟!
آی مسؤولان، مسؤولان، مسؤولان!
به خاطر ایران، به خاطر مردم ایران، به خاطر اسلام، به خاطر جمهوری اسلامی، به خاطر آرتین ها و مهساها و آرمان ها و اصلاً به خاطر خودتان، این کارها را انجام دهید و نام تان را به عنوان خردمندانی که در لحظه درست، تصمیم درست گرفتند و ایران را نجات دادند، در تاریخ به ثبت برسانید. امروز می توان این کارهای بزرگ را انجام داد ولی تضمینی وجود ندارد که فردا هم بشود و به تعبیر حکیمانه حضرت علی علیه السلام ” الْفُرْصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ ” فرصت مى گذرد، چونان که ابرها مى گذرند… .
عصر ایران